به گزارش خبرنگار مهر، گونتر گراس در شعری با عنوان "آنچه باید گفت"، از ایران در برابر حمله نظامی اسرائیل دفاع کرده و این رژیم را متهم به انگیزه به راه انداختن جنگی جهانی کرده است.
عنوان شعر گونترگراس را می توان به نوعی مشی محوری نظریه انتقادی به شمار آورد. اما چرا متفکران انتقادی برای خود رسالت قائل هستند تا در برابر ساختارهای سلطه و زور بایستند و "آنچه باید گفت" را بگویند.
به طور خلاصه این روند باید در فلسفه علم مورد بررسی قرار گیرد. اگر فلسفه علم را از زمان حاکمیت پوزیتیویسم در علم مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که پوزیتیویستها، جهان را آنگونه که هست مورد بررسی قرار میدهند.
در واقع آنها معتقدند که وظیفه علم این نیست که تغییر در چیزی به وجود آورند بلکه وظیفه "تبیین علّی" پدیدههاست. بر این اساس نظمی طبیعی وجود دارد که باید تبیین شود و اگر "کژکارکردی" در این نظم و سیستم مشاهده شود باید رفع شود.
باید توجه داشت در رفع این "کژکارکردی" خود نظام و سیستم زیر سؤال نمیرود و تنها پارهای موانع رفع می شود تا سیستم دوباره به کارکرد خود ادامه دهد. این همان چیزی است که "رابرت کاکس" آنرا "حل مسأله" (problem solving) می نامد.
برای همین، برای نمونه "فقر" امری طبیعی به شمار میرود و کسی به دنبال چرایی و تغییر بنیادی این موضوع نیست.
بر اساس مشی و رویکرد پوزیتیویستی شناخت فارغ از ارزش است و مشاهده گر باید مشاهده خود را فارغ از ارزش دنبال کند. این به معنای این است که مشاهده گر جهان را آنگونه که هست بنگرد و ارزشهای خود را در شناخت دخیل نسازد.
اما نظریه و مکتب انتقادی که ریشه در آرای مکتب فرانکفورت دارد به گونهای دیگر می اندیشد. در واقع متفکران انتقادی برای خود رسالت قائل هستند. از این رو آنها با ساختارهای سلطه و زور که حالت "طبیعی" به خود گرفته و طبیعی پنداشته می شوند مبارزه میکنند.
این مبارزه صرفاً برای نقد نیست بلکه متفکر انتقادی رسالتی انقلابی برای تغییر وضع موجود نیز دنبال می کند. برای آنها شناخت فارغ از ارزش نیست و ارزشهای مشاهده گر در موضوع مورد شناسایی او تأثیر دارند.
به عبارت دیگر متفکر انتقادی معتقد است که فاعل شناسا خود بخشی از موضوع شناخت است و نه اینکه فارغ از آن باشد و از بالا به آن بنگرد.
بر همین اساس هنرمندی چون گونترگراس برای خود این رسالت را قائل می شود تا در برابر ساختارهای سلطه و زور دست به انتقاد بزند.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که گونترگراس این انتقادات را به سبب خوشایند نظامهای سیاسی بیان نکرده است. بلکه آنچه مد نظر اوست رسالت یک "هنرمند انتقادی" است.
نظر شما